حمل شدۀ به روی سر و به روی بار. (ناظم الاطباء). باری که بر سر بود. (مؤید الفضلاء) ، بر باد رفتن. (آنندراج) ، کنایه از جوش کردن و این محاوره است. (آنندراج). به غلیان آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : چرخ را آه شرربار من از جابر داشت دیگ کم حوصلگان زودبسر می آید. صائب (از آنندراج). ، مردن. (ناظم الاطباء). به آخر رسیدن. - عمر یا روزگار بسرآمدن، درگذشتن. مردن: مرا بود هم مادر و هم پدر کنون روزگار وی آمد بسر. فردوسی. ، اتفاق افتادن. رخ دادن. روی دادن. واقع شدن. پیش آمدن حوادث ناگوار: نشستند و گفتند با یکدگر که از بخت، ما را چه آمد بسر. فردوسی. همانا که آمد شما را خبر که ما را چه آمد ز اختر بسر. فردوسی
حمل شدۀ به روی سر و به روی بار. (ناظم الاطباء). باری که بر سر بود. (مؤید الفضلاء) ، بر باد رفتن. (آنندراج) ، کنایه از جوش کردن و این محاوره است. (آنندراج). به غلیان آمدن. (فرهنگ فارسی معین) : چرخ را آه شرربار من از جابر داشت دیگ کم حوصلگان زودبسر می آید. صائب (از آنندراج). ، مردن. (ناظم الاطباء). به آخر رسیدن. - عمر یا روزگار بسرآمدن، درگذشتن. مردن: مرا بود هم مادر و هم پدر کنون روزگار وی آمد بسر. فردوسی. ، اتفاق افتادن. رخ دادن. روی دادن. واقع شدن. پیش آمدن حوادث ناگوار: نشستند و گفتند با یکدگر که از بخت، ما را چه آمد بسر. فردوسی. همانا که آمد شما را خبر که ما را چه آمد ز اختر بسر. فردوسی
بار و بستۀ کوچکی را گویند که بر بالای بار و بستۀ بزرگ بندند. (برهان). بار اندک که بر بالای بزرگ گذارند و به عربی آن را علاوه گویند. (انجمن آرا) (غیاث) (جهانگیری). علاوه. (ربنجنی). سربار: جهان پناها معلوم رأی روشن تست که هست در هنر بنده شعر سرباری. نجیب جرفادقانی. تنی کو بار این دل برنتابد به سرباری غم دلبر نتابد. نظامی. ، کسی که بار بر سر نهاده باشد. (غیاث) ، باری که بر سر گیرند. (برهان). بار سر. (غیاث) (جهانگیری). - امثال: سرباری ته باری را میبرد
بار و بستۀ کوچکی را گویند که بر بالای بار و بستۀ بزرگ بندند. (برهان). بار اندک که بر بالای بزرگ گذارند و به عربی آن را علاوه گویند. (انجمن آرا) (غیاث) (جهانگیری). علاوه. (ربنجنی). سربار: جهان پناها معلوم رأی روشن تست که هست در هنر بنده شعر سرباری. نجیب جرفادقانی. تنی کو بار این دل برنتابد به سرباری غم دلبر نتابد. نظامی. ، کسی که بار بر سر نهاده باشد. (غیاث) ، باری که بر سر گیرند. (برهان). بار سر. (غیاث) (جهانگیری). - امثال: سرباری ته باری را میبرد
آنچه رو به بالا باشد مقابل سرازیر، محلی که رو به بالا میرود سربالایی فراز مقابل سرازیر نشیب، افزون متجاوز... هفتاد هزار بالش سر بالا آمد که بر ممالک برات نوشتند یا جواب سر بالا. پاسخ طفره آمیز. یا سربالا جواب دادن، جواب سرسری و طفره آمیز دادن
آنچه رو به بالا باشد مقابل سرازیر، محلی که رو به بالا میرود سربالایی فراز مقابل سرازیر نشیب، افزون متجاوز... هفتاد هزار بالش سر بالا آمد که بر ممالک برات نوشتند یا جواب سر بالا. پاسخ طفره آمیز. یا سربالا جواب دادن، جواب سرسری و طفره آمیز دادن